55.آخر اي دوست نخواهي پرسيد***که دل از دوری رويت چه کشيد؟!

آیه..

آیه..

آیه..

پست گذاشتی.دلمو تنگ کردی.بدجور.بدجور.بدجور.

:)

دختر.دلم برات یه ذره س...

نمیدونی ک.وقتی خوندم ک دیگه نمیای وب.من امید داشتم ک بیای.که دوباره بنویسی.ک دوباره بخونمت و کامنت بدم :)

اما.الان ک گفتی نمیای.من چ کنم؟

آیه.آیه.آیه...

+آره.دلتنگم.حتی برای دوستای وبلاگی 4 سال پیشم.زهرا.مهتاب....

ی روزی هم دلتنگ تمام دوستای وبلاگی ک الان دارم میشم..

حتی شاید اونایی ک فقط وبلاگ هاشون رو میخونم :)

+ولی من الان دلم نمیخواد کسی رو ببینم.دلم نمیخواد ببام از خونه بیرون... نمیخوام...

+از صبح که بدجور بیدار شدم تاحالا گیج و منگم.اه

+فقط امروز عصر ک با سویشرت مشکی م ک رفتم تو حیاط.و باد میومد گاهی یه نم بارون هم میزد.فقط برای وقتایی ک از این سر حیاط مدرسه میرفتم اون سرش دلتنگم